الکسا قسمت 1

 من از 3 سالگی تا 6 سالگی توی پرورشگاه بزرگ شدم.ولی هیشکی منو نمیخواست.چون من یه گرگم!

مدیر پرورشگاه(ویدیا):الکساااا؟؟

من:بله خاله ویدیا؟؟(یعنی چی شده؟؟)

ویدیا:یه خانواده میخوان تورو به سر پرستی قبول کنن!!!

من:از من خوششون میاد؟؟

ویدیا:نمیدونم.....رسیدیم.

قلبم داره تاپ تاپ میزنه...

ویدیا:آروم باش...چیزی نیس....

من:باشه

یه نفس عمیق کشیدمو با خاله ویدیا رفتم داخل

ویدیا:خانم آنا،آقای ویلیام.الکسا رو آوردم.

آنا:ویلیام!ببریمش خونه؟؟

ویلیام:باشه

همه کارا انجام شد و من با دوستام خدافظی کردم و رفتم...

3 تا نظرم بدی کافیه


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



تاريخ : پنج شنبه 16 مرداد 1393برچسب:الکسا1, | 22:20 | نویسنده : Anoosha |